معرفت شناسی عشق و نوآوری
معرفت شناسی عشق و نوآوری
1. (جهان سراسر پویایی است ) و این (پویایی ) را از (عشق ) به دست آورده است . بدون عشق هیچ پویایی نمی تواند وجود داشته باشد ومکاتبی که در طول تاریخ بر پویایی جهان اصرار داشته اند و یا(روش شناسی ) خود را بر اساس پویایی استوار کرده اند بر عشق تکیه نموده اند و آن را در ثقل مرکزی بحث های خود قرار داده اند. (مثل عرفان)
2. (معرفت شناسی عشق ) بر (میان ذهنیت ) استوار می شود. میان ذهنیت عاشق و معشوق بدون این عشق استوار نمی شود که از عاشق شروع می شود، عاشق تا ذهنیت خود را بر باد ندهد و با ذهنیت دیگری همراه نشود، عاشق نمی شود. (خود اندیشی آفت عشق است ) ذهن خوداندیش را به (خود پسندی و جدل ) می برد، (مفهوم ) می تراشد تا خودبسندگی را رواج دهد.
3. آنچه در غرب بعد از اومانیسم هنری رواج یافت (اومانیسم معرفتی ) بود که بر اساس (ذهن خود بنیاد) رواج یافت (من فکر می کنم پس هستم ) که ریشه در (تفکر دکارت و کانت ) دارد که (دوران عقل گرایی ) نام دارد آنچه آنها را دچار فقر و نداری کرد، اینکه عقل خود بنیادیا ذهن خود اندیش ، (نیروی محرکه اش ) را از کجا می آورد که با این سؤال غرب از قرن هفدهم و هجدهم گذشت و به قرن نوزدهم رسید وآن (قرن غریزه گرایی ) بود.
4. قرن نوزدهم که (قرن مدرنیسم ) است ، قرن نیروی محرکه که غریزه انسانی است ، یعنی ذهن و عقل نیروی محرکه اش را از غریزه می گیرند و تحرک انسانی در طول زندگی انسانی اش در طول تاریخ ،تابعی از غرایز او بوده است و دو غریزه بنیادی ترسیم شد که قدرت محرکه تاریخ انسانی است و آن یکی (غریزه گرسنگی بود که مارکس آن را مطرح ساخت و یکی اینکه (غریزه جنسی ) بود که فروید تشریح کرد و اگر عشقی مطرح می شود دارای قدرت محرکه غریزه می باشد نه بیشتر.
5. رمانتیسم مطرح می شود که این نوع عشق را تفسیر کند، یعنی عشق غریزی که قدرت محرکه اومانیسم قرن نوزدهم و اوائل قرن بیستم را تشکیل می دهد که این نیز تابعی از ذهنیت خود بنیاد تشکیل می دهد، یعنی (عشق خود بنیاد) چرا که این عشق از غریزه فردی شروع می شود و این شروع خود محوری فرد را رواج می دهد، یعنی (عشق خودمحور یا egoism) پس غیر فرد دیده نمی شود و بلکه این اوج فرد گرایی است که در تخیل انسانی منشعب از غریزه ، تجلی پیدا می کند.
6. آنچه در رومانتیسم دچار مشکل شد، دیدن دیگر افراد و جامعه است و یک (تخیل فردی ) برای فرار از (واقعیت بیرونی جامعه ) بود، یک (نوع خود ارضایی فردی ) برای (فرار از دیگران ) بود، دیگرانی که درحال (خود ارضایی اقتصادی ) ناشی از (انقلاب صنعتی ) بودند.رومانتیسم به خود ارضایی نفسانی جنسی رو کرد و از یک غریزه به غریزه دیگر پناه برد و یک نوع (جنگ جغرافیایی معرفتی ) بود، یعنی (جنگ اروپای متصل ) (فرانسه و آلمان ) علیه (اروپای منفصل )(انگلیس ). اروپای منفصل به جلو می تاخت (با غریزه گرایی اقتصادی وگرسنگی ) و اروپای متصل با غریزه جنسی محوری بر آن نقد و انتقادمی کرد که بوی عشق می گرفت.
7. اروپای متصل عشق را با پویایی رومانتیسمی ، روش شناسی کرد وروش آن را دیالکتیک قرار داد. دیالکتیک یک (روش عرفانی ) می باشدکه بر اساس (دو گانه گرایی ) بنیاد می شود. دو گانه گرایی که در عشق مطرح می شود دو گانه گرایی که به دنبال پویایی برای رسیدن به یگانگی است یا رسیدن از (کثرت به وحدت ) که در عرفان ، مسیر اصلی می باشدو همین در سوسیالیسم اروپایی راه یافت.
8. سوسیالیسم مکتب اجتماعی ناشی از (عرفان اروپایی ) که ریشه در(کاتولیسم ) دارد، در کشورهای فرانسه و آلمان ، ریشه دواند و عدالت گرایی را در محور خود قرار داد و با تحولات مادی گرایی این کشور،عدالت گرایی را فقط در بعد بیرونی استوار ساختند و آن از بعد درونی واخلاقی خارج کردند و (عدالت بدون معنویت ) رقم زدند (و جایگزین معنویت مفقوده ، مشروب و سیگار قرار دادند(مردم نگاری سوسیالیسم )به خوبی این را نشان می دهد).
9. (پیوند عشق و معنویت با سوسیالیسم ) در فرانسه بعد از 1980 جان گرفت و نام (پسامدرنیسم ) به خود گرفت ، ولی این معنویت (هیچ نگاری ) بود که (نفی مطلق ) بود تا اثبات چیزی . پس (معنویت زندگی محور) نبود، بلکه یک (معنویت روشنفکری ) بود که بر (هیچ نگاری مطلق ) که آزادی مطلق می داد، استوار می شد. که باز هم (فرد گرایی معنوی ) بود که این نیز (خالی از عشق ) بود، چرا که عشق دو طرف می خواهد. پس (معنویت دیالکتیکی اروپایی ) و (معنویت گرایی پسامدرنیسمی ) نیز خالی از عشق است.
10. بدون عشق ، معنویت میسر نمی شود و هر حرکتی بدون عشق برای معنویت شکست می خورد و برای رسیدن به عشق و سپس معنویت ، تنها راه (خانواده ) است . خانواده که بر اساس عشق بنیان می شود و معنویت را به وجود می آورد (ازدواج سبب حراست از نصف دین می شود) و ارضای جنسی مشروع موجد معنویت می شود و ارضای جنسی غیر مشروع سبب ظلمت و بی معنایی و در نتیجه هیچ انگاری می شود (چنان چه در معنویت گرایی اروپایی بود).
11. عشق از خود گذشتگی کامل می خواهد تا عشق خود انگارانه نباشد و عشق دیگر محور و معشوق مرکز می باشد و بایستی از خودمعرفتی و از خود گرایی احساس دور شد و این امکان ندارد، مگر باخانواده ، چرا که خانواده کوچک ترین و بنیادی ترین واحد اجتماعی است که بر دیگر نهادهای اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و فرهنگی تأثیر داردو با فرد گرایی و خود محوری خانواده از هم پاشیدگی پیدا می کند و فردگرایی و خود محوری نیز با عشق و معنویت از بین می رود. پس خانواده بدون عشق و معنویت باقی نمی ماند.
12. خانواده بر اساس عشق مرد به زن به وجود می آید (عشق سطوح دارد). پس دیگری و معشوق ، زن است که مرد به جای خود محوری بایستی به او عشق بورزد و اینجاست که مرد از سوژه بودن خود درخانواده ، دوری می کند و این عشق ورزیدن به منبع سرشار عاطفه ومحبت ، یعنی زن ، شعله عشق و عاطفه زن به مرد نیز فعال می کند وعشق دو طرفه می شود که از خود گذشتگی را در زندگی به وجود می آورد وهر چه از عمر خانواده می گذرد، عشق قوی تر و گرم تر می شود و بعد بااضافه شدن فرزندان و نوه ها در نسل بعدی ، عشق عمومی در سطح جامعه به وجود می آید، یا خود گذشتگی عمومی.
13. ایران کشوری است که عرفان را در بطن معرفتی ـ تاریخی خوددارد. عرفانی که با (جغرافیای کوهستانی و دشتی آن ) آمیخته است ، چراکه (اختلاف آفاقی شدید ایرانی )، (اختلاف انفسی ) به وجود خواهد آوردو ایرانی برای اینکه از (اختلافات آفاقی ) خود بگذرد از (اختلاف انفسی ) خود می گذرد. پس در دیگری غور می کند تا (غیریت ) به وجودنیاید. پس از خود می گذرد تا دیگری را خوب ببیند و این دیگری ،(جهان انسانی ) است . پس ایران با عرفان خود، جهانی است.
14. (عشق ایرانی ) و (عرفان ایرانی ) در (خانواده ایرانی ) تجلی پیدامی کند و (بنای کهن خانواده در ایران از مشرب توحید گرایی ایرانی وعرفان ایرانی ) سیراب می شود، به گونه ای که این (معنا و ساختار)فرهنگ ایرانی را جذاب و جهانی ساخته است و توریست ها و جهان گردانی که به ایران می آیند این معنا و ساختار را به خوبی در ایران می یابد و چون این معنا و ساختار ساحلی ندارد، آنها خود را در درون آن (غوطه ور و شناور) می بینند. پس ارتباط ایرانی با آنها بسیار نزدیک وقوی می شود، به گونه ای با رفتن از ایران آنها دلتنگ ایران می شوند واین (رمز حضور جهانی ایران در آینده ) است.
منبع: هفته نامه پگاه حوزه، شماره 236، مرداد 1387