سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دکتر ابراهیم فیاض

نظریه شیعی زمان و نوآوری

نظریه شیعی زمان و نوآوری

1. نوآوری در زمان رخ می دهد; به عبارت دیگر آنچه زمانه را غیرگذشته می کند، نوآوری است. اینکه چگونه زمانه عوض می شود که نوآوری محسوب می شود، معرض و محل ظهور مکاتب فلسفی است. آیااین خود زمان است که تحول می پذیرد و نوآوری به وجود می آید یا آنچه مظروف زمان است عوض می شود و نوآوری پدیدار می شود؟
    
2. در مکتب اول، بنا بر این است که زمان یک مقوله واقعی است که محیط بر دیگر اشیاء است و این (نسبت ارتباطی) است که زمان اشیاءرا تعیین می کند. پس در این مکتب، اشیاء دارای تفاوت زمانی می باشند، به گونه ای که با کمترین حرکت (به معنای عام آن)، این نسبت عوض و دگرگون می شود، پس زمان آن شی ء نیز تغییر می کند، پس زمان و شی ء در یک پیوند تنگاتنگ وجودی قرار دارند.
    3. در مکتب دوم، زمان به یک (امر اعتباری)، تبدیل و نزدیک می شود که وجود ندارد، بلکه فرض اعتبار می شود که با ریاضی اعتباری وفرضی، تعریف می شود و سپس تقسیم بندی آن رخ می دهد (ثانیه ودقیقه و ساعت). پس آنچه وجود دارد، فقط حرکت است و زمان برای سنجیدن آن فرض و اعتبار شده است و حرکت از نقطه ای به نقطه ای درمکان است که با (مختصات هندسی اعتباری) ترسیم می شود که گاهی در هندسه دو بعدی و گاهی در هندسه سه بعدی ترسیم می شود و گاهی هم زمان به عنوان بعد چهارم آن مطرح می شود.
    4. مقایسه بین این دو مکتب به مقایسه مکاتب و مذاهب، کشانده می شود که در جهان پدیداری آنها، ترسیم شده است. در مکتب اول جهان تقلیل یافته نیست، بلکه (جهان در کلیت خود) مورد توجه قرارگرفته می شود و مبنای آن بر شناخت جهان قرار داده می شود، ولی درمکتب دوم جهان در یک نگاه تقلیلی مورد تفکر و نظر واقع می شود وزمان را تبدیل به یک مقوله اعتباری می کند که در اختیار انسان است ونتیجه (کنترل زمان) است، یعنی می توان زمان را تغییر داد و در خدمت منافع خود به کار برد.
    5. دو مکتب زمانی، دو مکتب پیشرفت و نوآوری را ترسیم می کنند، به عبارت دیگر دو فلسفه زمان، (دو فلسفه پیشرفت و نوآوری) را ترسیم می کنند که در (دو فلسفه تاریخ) بیان می شود (هر چند فلسفه تاریخ فقط در مکتب تقلیلی تاریخ ترسیم شده است و مکتب اولی را فاقدفلسفه تاریخ دانسته اند) و در مکتب تقلیلی فلسفه تاریخ، یک فلسفه تاریخی برای کنترل تاریخ است و فلسفه علم تاریخ در انگلوساکسون مارا به (مقارنه تاریخی) می کشاند که کاملا یک (فلسفه تاریخ انسان)محور است.
    6. در مکتب غیر تقلیلی، زمان یک مقوله واقعی، ولی تشکیکی است،همان گونه که مکان نیز واقعی، ولی مقوله ای تشکیکی است. پس زمان و مکان دو مقوله واقعیت بیرونی هستند که واقعیت بیرونی را نیزتشکیکی می کنند، ولی تشکیکی که به طرف تکامل حرکت می کنند;یعنی جریان به طرف (دگرگونی شدن نسبت اشیاء با زمان های تشکیکی) و متفاوت می باشند و تاریخ از این جهت حق نما است (والعاقبه للمتقین).
    7. مقوله تشکیکی مکان نیز به انسان قدرت و انگیزه تحرکت جغرافیایی می دهد، چرا که مکان ضعف و شدت دارد. از آن جهت که واقعیت ها شدت و ضعف دارند، چرا که زمان رکن رکین واقعیت است وشدت و ضعف دارد و این شدت و ضعف را در مکان وارد می کند و مکان را نیز دارای شدت و ضعف می کند و ضعف و شدت وارده از طرف زمان به مکان است که واقعیت را دارای شدت و ضعف می کند و (شدت و ضعف واقعیت مکانی) است که به انسان ها انگیزه (مهاجرت) می دهد.
    8. مهاجرت، تبدیل زمان و مکانهاست که تبدیل واقعیت ها را در پی دارد و انسان ها از (جغرافیاهای ضعیف) برای آرامش استفاده پیدامی کنند (مثل خلوت پیامبران و اولیاء الله در طبیعت و کوهستان) تا بعدانفسی خود را فعال کنند و سپس برای کار و فعالیت به جغرافیای شدیدمهاجرت می کنند (مثل مهاجرت پیامبران به شهرها برای تبلیغ معرفت انفسی خود)، ولی نفس مهاجرت و کوچ، یک نوع (معرفت شناسی بین جغرافیایی) به وجود می آورد و تمامی آن از (ضعف و شدت زمانی)می باشد.
    9. جغرافیای ضعیف با (معرفت انفسی) همراه است و (جغرافیای شدید) با (بیگانگی انفسی) روبرو است و این همان از (خود بیگانگی)مطرح در فلسفه غرب می باشد که در (رمانتیسم) نیز مطرح شده است.جغرافیای شدید با (شدت روابط اجتماعی و واقعیت سنگین) همراه می باشد. پس پیشرفت یک نوع فرآیند غیر انسانی طی می کند که خودش را نیز غیر انسانی می سازد که بدترین فرآیند آن (تضاد آفرینی)زمان های متفاوت می باشد که در نهایت تبدیل به (جنگ) می شودمی باشند (مثل این گفته بوش که هر که با ما نیست علیه ماست).
    10. چیزی که می تواند زمان های متفاوت را در خود جمع کند و (تضادآفاق و انفس) را از بین ببرد (امام) است چرا که او (امام زمان) است وهدایت زمان به عهده اوست و (تلفیق آفاق و انفس) به عهده اوست،تفاوت زمانی سبب به وجود آمدن تضاد نشود و ترجیح یکی بر دیگری بحران انسانی و اجتماعی به وجود نیاورد. با تلفیق انفس و آفاق، نظریه پیشرفت اسلامی ترسیم می شود چرا که اگر فقط انفس را معتبر بشمریم به طرف (نظریه ضد پیشرفت) خواهیم رفت (چنانچه مسیحیت رفت)و اگر فقط آفاق معتبر شمرده شود (نظریه پیشرفتی ضد انسانی) ترسیم خواهد شد. (مثل یهودیت)
    11. (نظریه پیشرفت اسلامی) بر اساس (بسط زمان)، شکل می گیرد; یعنی (بسط زمان در جغرافیاهای متعدد)، (ما ارسلنا رسول الابلسان قومه) زمان در دیدگاه اسلام دارای تشکیکی است که از تجلیات ذات خداوند شروع می شود (کل یوم هو فی شأن) و تا زمان ناسوت وجهان ادامه دارد و یک صعود زمانی (ثم یعرج الیه فی یوم کان مقداره الف سنه مما تعدون) و یک نزول زمانی (لیله القدر خیر من الف شهر)وجود دارد و زمان ملکوت در مقابل زمان ناسوت (مثل یک روز) صدهاهزار برابر است. (و ان یوما عند ربک کالف سنه مما تعدون) و بر عکس سیصد سال این جهان نسبت به آن جهان یک روز یا نیم روزی است (قال قائل منهم کم بعثنا یوما او بعض یوم)
    12. امام جمع کننده زمان ها و بسط دهنده زمان ملکوت در زمین است (این باب الله الذی منه یوتی، این السبب المتصل بین الارض و السماءکه در مسیحیت با نام جاری ساختن ملکوت خداوند در زمین بیان شده است) پس با جاری ساختن زمان ملکوت در جغرافیاها، بسط مکانی به وجود می آورند و از ترکیب بسط زمانی و بسط مکانی، بسط واقعیت ها به وجود می آید از طرف دیگر دانش برخاسته از بسط زمان و مکان، تاریخ وجغرافیا است که دو رکن فرهنگ می باشد. پس با امام است که بسطفرهنگی و سپس تمدنی به وجود می آید.
منبع: هفته نامه پگاه حوزه، مرداد 1387، شماره 237