سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دکتر ابراهیم فیاض

لیبرالیسم تصوف گرا

مقالات ,     نظر

تولید و باز تولید اشرافیت سیاسى و غربزدگى در ایران
لیبرالیسم تصوف گرا

تاریخ اشرافیت سیاسى در ایران از دوره قاجار دچار تحول مهمى شد که در فرایند تاریخى کشور آثار مخربى را بر جاى گذاشت. پارامتر جدیدى به اشرافیت سیاسى اضافه شد که از منظرى زمینه ساز انحطاط فرهنگ ایرانى گشت. سران قاجار در آن برهه براى تضمین خود و حفظ حکومت و قدرت به خارج از ایران کشیده شدند. پیش از آن همواره سلسله هاى متفاوت به فامیل و قبایل خود وابسته بودند. تغییر این وابستگى از حوزه هاى قومى- قبیله اى به قدرت هاى اجنبى تنها یک رویکرد سیاسى ساده نبود بلکه با گونه اى شیفتگى، سپس احساس عجز همراه بود. دیگر به جاى تعصب قومى (افتخار به صورت هاى نوعى سنتى و قبیله اى) شیفتگى نسبت به جلوه هاى زندگى غربى از نظامات سیاسى تا انواع نظام هاى خرسندى و ارزشى، آرزوها و خواست هایى را در نزد ایشان پرورش مى داد که در ابعاد اقتصادى، اجتماعى، سیاسى، فرهنگى و حتى مذهبى اثر مى کرد. آنها مشتاق سیر و سیاحت در فرنگ بودند؛ در حالى که پول ایران در سطح بین المللى ارزش خاصى نداشت. پشتوانه اقتصادى ما از تعامل هاى تجارى بین المللى ناشى نمى شد. بنابراین به لحاظ مالى یاراى پرداخت هزینه سفرها را نداشتند. بدین سان دربار به سرعت نسبت به بانک ها و مؤسسات خارجى مقروض شد. این موضوع دربار را تنها در برابر سفارت ها مدیون نمى ساخت بلکه بعضى اشخاص حقیقى و حقوقى از همین رهاورد سودها بردند. براى مثال ملکه انگلستان در سفر دوم ناصرالدین شاه، وى را به حضور نپذیرفت. شاه، براى دور ماندن از چنین خفت و تحقیرى دست به دامان «سرجان ملکم خان» شد. او نیز در مقابل انحصار امتیاز قمار بازى و لاتارى را طلب کرد و از همین طریق نفوذ قابل توجهى را به دست آورد. وى بعدها در گسترش اندیشه هاى منتهى به مشروطه نقش زیادى را عهده دار بود. نقشى که پیداست در یک تعامل منفى با مشروطه مشروعه بود.
این شور و شیفتگى تنها گریبانگیر شاه نبود. به قول «فوزیه» در کتاب «سه سال در دربار ایران» مسابقه اى میان خانواده هاى سلطنتى برپاشد به صورتى که یکى از همسران شاه حاضر نشد چشم بیمار خویش را همین جا در ایران معالجه کند بلکه اصرار داشت به اتریش برود طورى که سرانجام حتى مسافرت به خارجه مفید نیفتاد و وى کور شد گویى وضع او استعاره اى از احوال ایرانیانى بود که بعدها بر سر «از خود بیگانگى» قوه بینایى از کف دادند.ادامه مطلب...

حقوق بشر یا حقوق مردم و نوآورى

حقوق بشر یا حقوق مردم و نوآورى

    1. حقوق، اعتباراتی است که جامعه برای خود وضع میکند. بدون یافتن این اعتبارات، جامعه قادر به زندگی و حیات نیست. اعتبار بدون پردازش وجود ندارد، یعنی بایستی چارچوبی کلان باشد تا پردازش را طراحی کند که گاهی از آن به منبع حقوقی یاد میشود و گاهی به فلسفه حقوق و گاهی اجماع عقلاء و یا شعور عمومی.
    2. بزرگترین چارچوبی که پردازش حقوقی در جهان امروز به عهده دارد اومانیسم است که انسان بدون خدا آن را ترسیم میکند و مبنای آن ذهن انسانی است که به گونه ای آزاد و مطلق به اندیشیدن میپردازد (من فکر میکنم پس هستم)، اندیشه ای که خارج از ایمان و جدای از آن است، پس حقوق بشر تابعی از اندیشه انسانی و صورتهای حاکم بر آن و محتوای اندیشیده قرار دارد.
    3. هر گاه ذهن انسان به میان می آید برای تسلط می آید، چرا که ذهن در مفهوم غربی سوژه و فاعل است و جهان مفعول او، که از آن مهندسی عام بیرون می آید و زیر بنا بودن ریاضیات و هندسه برای تسلط بر جهان ترسیم میشود و برای تسلط بر دیگر انسانها، علوم انسانی ریاضی محور و کمی طراحی شد، مثل فیزیک اجتماعی «اگوست کنت» و مهندسی اجتماعی پوپر.ادامه مطلب...

فرمول معرفتى اقتدار و نوآورى

فرمول معرفتى اقتدار و نوآورى

    1. اقتدار را اگر یک قدرت پذیرفته شده تعریف کنیم، پس یک نوع ساز و کار پذیرش را میطلبد که آن ساز و کار یک نوع عقلانیت است و عقلانیت دارای یک زمینه معرفتی است. پس پذیرش دارای یک سابقه معرفتی است. فهم معرفتی پذیرش، ما را به فهم اقتدار عمومی یک جامعه نزدیک میکند، که ضرورت عمومی هر اجتماع را تشکیل می دهد.
    2. تبدیل دانش به ارزش و تبدیل ارزش به دانش، فرمول اقتدار است. اگر ساز و کار تبدیل دانش و ارزش به یکدیگر در یک جامعه وجود داشته باشد، آن جامعه دارای اقتدار عمومی خواهد شد. پس در سیاستگذاری عمومی، یک نقطه مرکزی وجود دارد و آن افزایش اقتدار عمومی با افزایش تولید متقابل دانش و ارزش، به گونه ای که میتوان تاریخ و جغرافیای جوامع مختلف را با این شاخص مطالعه کرد.
    3. سازوکار تبدیل دانش و ارزش به یکدیگر، در یک فضای کلان و جامع رخ می دهد که از فضای معنوی جامعه شروع و به فضای مادی جامعه ختم میشود. مهمترین عنصر معنوی یک جامعه، جهان پدیداری است که نشأت گرفته از دین میباشد و مهمترین عنصر مادی یک جامعه، فناوری است که آن نیز نشأت گرفته از علم و عقلانیت موجود در جامعه است و این دو عنصر جهان پدیداری و فناوری، دو عنصر کلان یک جامعه در تبدیل دانش و ارزش به یکدیگر میباشند.ادامه مطلب...

دوره چهارم تاریخی ایران و نوآوری

دوره چهارم تاریخی ایران و نوآوری

     1. خود آگاهی تاریخی و جغرافیایی، مهمترین قدم برای فهم فرهنگی و تمدنی یک قوم و ملت و امت است و زمانی این شناخت به وجود می آید که نظریه های کلان و جهان گیر پدیدار شود و بتواند گسستهای تاریخی و جغرافیایی آن قوم یا ملت و یا امت پوشش دهد و آن را به انسجام برساند.
    2. زمینه های ایجاد این نظریه های کلان و فراگیر، دوباره خوانی تاریخ و جغرافیا میباشد دوباره خوانی که با یک سوگیری برای انسجام باشد تا برجسته سازی گسلهای نا امید ساز. شرقشناسی زدگی در خوانش تاریخ و جغرافیا در تاریخ کشورهای اسلامی، با برجسته سازی اختلاف و تنوع بخشی به آن، بر گسلهای آنها تا حد نابودی افزود.
    3. فلاسفه و ادبای بزرگ دارای نقش کلان بخشی در یک حوزه و فرهنگ می باشند و این را از راه باز تولید دین در یک جامعه به وجود می آورند، آنها نظام معنایی را از دین استخراج کرده و آن را نظام مند، نشانه دار کرده و سپس به جامعه ارائه می دهند و از این راه به انسجام معنایی و نشانه ای جامعه، نائل می آیند.ادامه مطلب...

شرق و غرب معرفتی و نوآوری

شرق و غرب معرفتی و نوآوری

    1. «غرب و شرق» بیش از آن که یک مقوله جغرافیایی باشند، یک «مقوله معرفتی یا جغرافیای معرفتی» میباشند. یافتن این دو حوزه جغرافیایی معرفتی، میتواند راهنمایی برای دیگر حوزه های معرفتی باشد، چرا که یافتن حوزه مطالعاتی خود در یک فرآیند مطالعه مقایسه ای، بسیاری از حوزه های معرفتی دیگر را نیز بازگشایی تاریخی معرفتی خواهد کرد.
    2. اگر فرمول هویت را ترکیب دین و زبان بدانیم یا دین بیان شده در زبان، شرق و غرب نیز از این فرمول مستثنی نیستند و از طرف دیگر میزان و نوع ترکیب دین و زبان، هویتهای متفاوت تولید میکند که باز شرق و غرب از آن مستثنی نیستند و میتوان شرق و غرب معرفتی و تفاوتهای این دو جغرافیای معرفتی نیز دریافت.
    3. آنچه در باب هویت شناسی غرب گفته شده است این است که غرب هویتی است که بر اساس بیان ریز و دقیق، استوار شده است؛ به عبارت دیگر غرب در فرمول مذکور بر زبان بیشتر تکیه میکند تا دین و بیشتر بر بیان تکیه میکند تا معنا؛ به همین دلیل غرب به تولید فلسفه دست می یازد تا عرفان، چرا که فلسفه یک دانش بیانی است تا یک دانش اسراری و معنا دار تو در تو و پیچیده.ادامه مطلب...

از فرمول و شاکله هویت تا نوآورى

از فرمول و شاکله هویت تا نوآورى

   1. دین اگر با «زبان خاص» خودش ترکیب شود «هویت» تولید میشود؛ به عبارت دیگر هر دینی یک زبان خاص خود دارد و زمانی که باز تولید زبانی شود، هویت را ایجاد میکند؛ به همین دلیل هیچ دینی وجود ندارد که زبان خاص خود نداشته باشد و هر دینی با یک زبان خاص شناخته میشود؛ «یهود با عبری»، «مسیحیت با لاتین»، «اسلام با عربی»، «هندو با سانسکریت» و...
    2. زمانی که دین با زبان ترکیب شود، «مذهب» تولید میشود که در قرآن با نام «ملت» از آن یاد شده است و ملت به پیامبران اضافه میشود (مله ابراهیم) و به خدا اضافه نمیشود (به عکس دین) و هر پیامبری با زبان خاصی به رسالت برخاسته میشود (و ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه لیبین لهم).
    3. رابطه زبان و دین، مبنای بسیاری از بحثهای متداول در دینشناسی شده است، اینکه اصالت به دین یا زبان دادن و یا چگونگی ترکیب این دو، مبنای مکاتب مخالف میباشد. آنهایی که دین را محور قرار می دهند و از اهمیت زبان میکاهند به «وحدت تمامی ادیان» بدون نگاه به مناسک و یا نوع بیان آن میپردازند، به گونه ای که برخی از آنها به شرک نیز به گونه یک توحید مذهبی نگاه میکنند که اشتباهی رخ داده است شاخص این نوع نگاه، نحلههای عرفانی است (مقصود تویی کعبه و بتخانه بهانه).ادامه مطلب...

اومانیسم عرفانی و نوآوری

اومانیسم عرفانی و نوآوری

    اگر او مانیسم را «انسان گرایى» تفسیر کنیم، در مقابل «خداگرایى» قرار مىگیرد. فهم دقیق اومانیسم به فهم «هم زمانى» و «در زمانى» آن احتیاج دارد.
    آنچه تا حالا بررسى شده است اومانیسم یک زمانى یا همزمانى است و فهم تاریخى آن کمتر مورد توجه واقع شده است.
    2ـ هم زمانى اومانیسم از سیر در زمانى آن جدا نیست در واقع «سیر انسان گرایى و جدائى از خدا» در زمانهاى متفاوت، تجلىهاى متفاوت داشته است. که این تجلی هاى تاریخى متفاوت، خود هویت اومانیسم و انسان گرایى را تشکیل می دهد. به عبارت دیگر خدا و انسان درطول زندگى انسان بر روى زمین با هم بوده اند و «تاریخ انسان» به «تاریخ رابطه انسان با خدا» بر مىگردد.
    چرا که انسان گرایى و خدا گرایى در طول تاریخ دو مفهوم رقیب بوده اند .
    3ـ «توحید و شرک»، همان «خداگرایى و انسان گرایى» است که در طول تاریخ جایگزین یکدیگر شده اند، پیامبران زمانى که توحید گرایى را بوجود می آورند، خدا گرایى بوجود می آید و زمانى که بعد از توحید گرایى شرک بوجود می آید انسان گرایى بوجود می آید «تاریخ ادیان» نیز بر همین رویه، ترسیم مىشود و این فرآیند در طول «فرهنگ و تمدن» رخ می دهد یعنى توحید زمانى است که «فرهنگ» حکومت مىکند و عنصر اصلى آن دین و توحید است و زمانى «شرکت صورت مىپذیرد که «تمدن» بوجود می آید.
    و «یکجا نشینى» حاکم مىشود و یکجا نشینى «فساد» را بوجود می آورد که باطن آن شرک است؟ چرا که شرکت نرم افزار فساد است.ادامه مطلب...

هرمنوتیک وحدت حوزه و دانشگاه و نوآورى

هرمنوتیک وحدت حوزه و دانشگاه و نوآورى

    1. "هرمنوتیک" را اگر "تفسیر متون" بدانیم و کل زندگی بشری را متون های تو در تو بدانیم پس می توان گفت زندگی همیشه با یک تفسیر یا هرمنوتیک همراه می باشد. "زندگی تفسیر را شکل می دهد و تفسیر زندگی را". به عبارت دیگر، زندگی متون ها را به وجود می آورد متون هایی که نظام نرم افزاری زندگی را تشکیل می دهد و "تفسیر زندگی وار" این متون، پویایی زندگی و نوآوری آن را شکل می دهد.
    2. بستر زندگی را دو غریزه، انسانی متفاوت و مکمل می سازند که یکی از آن دو، "غریزه جنسی" است و دیگری "غریزه های بستگی" که در دو سر یک خط قرار دارند و روی هم رفته قاعده زندگی را تشکیل می دهند و با هم دارای تعامل بوده و بر یکدیگر تاثیر گذارند ولی با هم در تقابل نیز هستند یعنی ضد یکدیگرند و اگر یکی از آن دو عقب بنشیند، دیگری آن را تکمیل می کند. این دو یکی از شاخص های نظارت جوامع می باشند به طوری که برخی جوامع برای زندگی خود به غریزه گرسنگی تکیه دارند و برخی روی غریزه جنسی.
    3. "قاعده زندگی" که نوع را به دو غریزه متعامل و متکامل و متقابل تشکیل می دهد، بر روی غریزه دیگری که بر این قاعده بنا می شود تاثیر می گذارد که آن، "غریزه ارتباطی" است. به عبارت دیگر اگر فاصله بین غریزه جنسی و غریزه گرسنگی را با قرار دادن خطی مدرج معین کنیم و میزان درجه اهمیت و سهمیه هر کدام از دو غریزه را در این رابطه تعاملی و تقابلی مشخص سازیم، خواهیم دید که چگونه بر غریزه ارتباطی تاثیر می گذارد و آن را شکل می دهد. ادامه مطلب...

قحط الرجال و بن بست سیاسى

تحلیلى بر بسترهاى تکرار نامزدى در ریاست جمهورى
قحط الرجال و بن بست سیاسى

درحالى که بعضى در غرب در حال تحلیل انقلاب ایران بودند، در دانشگاه ها و حتى گاهى حوزه هاى علمیه نظریه هایى درست ساخت و کاملى وجود نداشت تا هموطنان ما با آن وضع خود را تبیین کنند.
«میشل فوکو» که از سوى لوموند در هتل آزادى تهران اقامت داشت و طى مصاحبه هایى وقایع را از نزدیک دنبال مى کرد، در جایى از بدیل جمله «کارل مارکس» که گفته بود «مذهب روح جهان بى روح است» استفاده مى نماید و مى نویسد: «ایران روح یک جهان بى روح است.» هر کدام از این جمله ها در زمان خاصى گفته شده بودند و وضعیت گذار جهان از صورتى به صورتى دیگر را توضیح مى دادند. مارکس گذشته جهان را با جمله خود توصیف مى کرد و فوکو آینده جهان ما را به توصیف مى کشید. شاید جهان که یک روز مى خواست مذهب را به عنوان روح دوران سپرى شده کنار بگذارد، حال مى خواهد همان روح را بازگرداند. فوکو در جایى مى گوید: «انقلاب ایران، صد سال آینده جهان و غرب را نشان داد.» به این ترتیب نامى که او براى مقاله اش انتخاب مى کند، معنا مى یابد:
«ایرانى ها چه رؤیایى در سر مى پرورانند.» به نظر او جریان هاى آینده جهان ماجراجویانه و ساختار شکنانه است.ادامه مطلب...

خط خطى روى اعتبار

در واکنش به بحران مالى اخیر درنهادهاى اقتصادى نظام سرمایه دارى
خط خطى روى اعتبار
لیبرالیسم براساس آزادى بنا شده است. در اقتصاد لیبرالى عنصر اصلى بقاى اصلح بوده و هست. به نظر متفکرین معتقد به اقتصاد لیبرال نباید از موجود ناصالح دفاع کرد. زیرا این درست بر ضد ایده پیشرفت است. باید اطمینان داشت که بازار خود مراقب همه چیز هست. پس از شکست مارکسیسم هیچ مانع و رقیبى بر سر راه آنها نبود اما بحران اخیر سؤالات زیادى را مطرح مى کند. در کمال تعجب جمهوریخواهان محافظه کار به جاى ره یافته هاى همیشگى اقتصاد آزاد در حال خریدن و ملى کردن بانک ها هستند. زیرا این مؤسسات در قلب سرمایه دارى به حال ورشکستگى افتاده اند. آیا مکانیزم عرضه و تقاضا با اصولى مثل اصل تعدیل اقتصادى شکست خورده است. شاید این ریزش ابتداى یک بحران در ابعادى بزرگ باشد.ادامه مطلب...