لیبرالیسم تصوف گرا
تولید و باز تولید اشرافیت سیاسى و غربزدگى در ایران
لیبرالیسم تصوف گرا
تاریخ اشرافیت سیاسى در ایران از دوره قاجار دچار تحول مهمى شد که در فرایند تاریخى کشور آثار مخربى را بر جاى گذاشت. پارامتر جدیدى به اشرافیت سیاسى اضافه شد که از منظرى زمینه ساز انحطاط فرهنگ ایرانى گشت. سران قاجار در آن برهه براى تضمین خود و حفظ حکومت و قدرت به خارج از ایران کشیده شدند. پیش از آن همواره سلسله هاى متفاوت به فامیل و قبایل خود وابسته بودند. تغییر این وابستگى از حوزه هاى قومى- قبیله اى به قدرت هاى اجنبى تنها یک رویکرد سیاسى ساده نبود بلکه با گونه اى شیفتگى، سپس احساس عجز همراه بود. دیگر به جاى تعصب قومى (افتخار به صورت هاى نوعى سنتى و قبیله اى) شیفتگى نسبت به جلوه هاى زندگى غربى از نظامات سیاسى تا انواع نظام هاى خرسندى و ارزشى، آرزوها و خواست هایى را در نزد ایشان پرورش مى داد که در ابعاد اقتصادى، اجتماعى، سیاسى، فرهنگى و حتى مذهبى اثر مى کرد. آنها مشتاق سیر و سیاحت در فرنگ بودند؛ در حالى که پول ایران در سطح بین المللى ارزش خاصى نداشت. پشتوانه اقتصادى ما از تعامل هاى تجارى بین المللى ناشى نمى شد. بنابراین به لحاظ مالى یاراى پرداخت هزینه سفرها را نداشتند. بدین سان دربار به سرعت نسبت به بانک ها و مؤسسات خارجى مقروض شد. این موضوع دربار را تنها در برابر سفارت ها مدیون نمى ساخت بلکه بعضى اشخاص حقیقى و حقوقى از همین رهاورد سودها بردند. براى مثال ملکه انگلستان در سفر دوم ناصرالدین شاه، وى را به حضور نپذیرفت. شاه، براى دور ماندن از چنین خفت و تحقیرى دست به دامان «سرجان ملکم خان» شد. او نیز در مقابل انحصار امتیاز قمار بازى و لاتارى را طلب کرد و از همین طریق نفوذ قابل توجهى را به دست آورد. وى بعدها در گسترش اندیشه هاى منتهى به مشروطه نقش زیادى را عهده دار بود. نقشى که پیداست در یک تعامل منفى با مشروطه مشروعه بود.
این شور و شیفتگى تنها گریبانگیر شاه نبود. به قول «فوزیه» در کتاب «سه سال در دربار ایران» مسابقه اى میان خانواده هاى سلطنتى برپاشد به صورتى که یکى از همسران شاه حاضر نشد چشم بیمار خویش را همین جا در ایران معالجه کند بلکه اصرار داشت به اتریش برود طورى که سرانجام حتى مسافرت به خارجه مفید نیفتاد و وى کور شد گویى وضع او استعاره اى از احوال ایرانیانى بود که بعدها بر سر «از خود بیگانگى» قوه بینایى از کف دادند.ادامه مطلب...